بازی روزگار را نمیفهمم !!
من تو را دوست دارم ....... تو دیگری را .........دیگری مرا ...........و همه ما تنهائیم !
داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا میشوند ××××
این است که انان از دوست داشتن باز میمانند ××××
همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمیاوریم ××××
پس بیاییم آنچه را به دست میآوریم دوست بداریم ××××
انسان عاشق زیبائی نمیشود ، بلکه آنچه عاشقش میشود در نظرش زیباست !
انسانهای بزرگ دو دل دارند : دلی که درد میکشد و پنهان است و دلی که میخندد و آشکار است .
همه دوست دارند که به بهشت بروند ، ولی کسی دوست ندارد که بمیرد .....!
عشق مانند نواختن پیانو است ، ابتدا باید نواختن را بر اساس قواعد یاد بگیری .سپس قواعد را فراموش کنی و با قلبت بنوازی .
اگر انسانها بدانند فرصت با هم بودنشان چقدر محدود است ، محبتشان نسبت به یکدیگر نامحدود میشود .
عشق در لحظه پدید میآید و دوست داشتن در امتداد زمان و این اساسی ترین تفاوت میان عشق و دوست داشتن است .
فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است .....................
به سکوت آرام خانه کاغذی ات قسم که میدانم رویاهای تو به زیبائی خیالات من باور کردنی است . تو از سکوت من به باور عرفانی عشق رسیده ای . من از سکوت تو به نقطه نهائی ایمان رسیده ام . شاید نتوان درک کرد که گفته های ما از آن دنیای کاغذی که ساخته ایم شنیدنی است .ولی میشود دست به کار شد و رنگ سبز به شاخه های خاکستری درختهای کاغذی کشید .
به مژگانت سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم
اول از همه میخوام به احترام تمام مادرهای دنیا یک سلامی به همه اونها بخصوص مادر خودم که الان دیگه نیست داشته باشم :
روز تولد آئینه ها روز پاکی و صفای دنیاست ، مادر همه پاکی و زیبایهاست . مادر آئینه ای از مهر و محبت است